اميرساماميرسام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

http://sami.niniweblog.com

بيماري سامي

سامي جوني بعد از روز پدر شما تب كردي خيلي شديد . بردمت دكتر گفت عفونت ويروسيه سه روز تب ميكنه بعد خوب ميشه .همش بهت تب بر ميدادم تا اينكه بالاخره خوب شدي و خيال ماماني راحت شد ...
1 تير 1390

روز پدر

عسل مامان روز پدر من و شما با هم رفتيم براي بابايي يك ادكلن خيلي خوشبو و گرون قيمت خريديم . توي يك جعبه خوشگل با گل تزئين كرديم. خيلي جالب بود من كادوي بابايي رو اوردم گفتم سامي بيا اينو بده به بابا بگو روزت مبارك. تو داشتي شير ميخوردي با شيشه ات راه ميرفتي طبق معمول موهات رو هم توي دستت گرفته بودي  هر چي بهت ميگفتم بيا كادوي بابايي رو بده ميخنديدي . منم خنده ام   گرفته بود پشت مبل نشسته بوديم كركر ميكرديم باباي امد گفت چيكار ميكنين . ديد كادو تودستمونه . فهميد اونم پيشمون نشست كادوش بهش داديم .قربونت برم شيرين زبونم شيشه رو از دهنت بيرون اوردي هي ميگفتي مبارك مبارك تولدت مبارك   اونروز كلي بهت خنديديم . ...
1 تير 1390

سفر به تهران

سلام عزيزم من و شما بعد از عيد مسافرت نرفته بوديم با بابايي تصميم گرفتيم زمان ارتحال امام كه چند روز تعطيله با هم بريم سفر. خيلي هوا گرم بود  ولي تهران كه رسيديم چند روز همش هوا باروني بود ما جاهاي ديدني رفتيم ديگه همش تو بازارا نبوديم .ميخواستيم به پسر كوچولومون خوش بگذره .آخه شما عشق مامان و بابا هستي . ولي پسر نازم اصلا توي اين مدت شما غذا نميخوردي ما رفتيم هتل سيمرغ .با اينكه غذاي خيلي خوبي داشت ولي شما اصلا چيزي نميخوردي فقط عاشق اين بودي كه بري توي سالن غذاخوري اكواريوم ماهيها رو تماشا كني توي هتل همه دوستت داشتن آخه ناقلا بودي با همه زود رفيق ميشدي. وقتي ميرفتيم براي صبحانه يا ناهار . گارسن ها كه باهات دوست بودن يك صندلي خوشگ...
1 تير 1390
1